جدول جو
جدول جو

معنی ال بزه - جستجوی لغت در جدول جو

ال بزه
غشی و به تصور عوام جن زده، فرد آزاردهنده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از از بنه
تصویر از بنه
ازبن، از بیخ، از ریشه، از اصل
فرهنگ فارسی عمید
(گُ بُ تَ / تِ)
گل و بوته. و با کشیدن و انداختن ترکیب شود. کشیدن یا انداختن شکل گل و بوته در پارچه یا کاغذ یا چیز دیگر. رجوع به گل و بوته شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عِزْ زَ)
آهوی ماده. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِه)
مخفف شغال به. نوعی از به است که آن را در رامیان و کتول شغال به نیز گویند. (از جنگل شناسی ج 1 ص 242). توچ. سنگه. به جنگلی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بِهْ)
یا سالبه. نامی است از نامهای مردان ایران. مانند روزبه. (یادداشت مؤلف). و رجوع به حاشیه: سالبه بن ابراهیم شود
لغت نامه دهخدا
(اُ زَ)
چیستان. (منتهی الارب). بمعنی لغز. (اقرب الموارد). لغز. لغز. لغز. لغیزاء. لغّیزاء. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ زَ / زِ)
دالبژه. (شعوری). دالبوز. دالبوزه. دالپوز. دالیوز. دالیوزه. (برهان). دالبز. (انجمن آرا). دالبره. (ناظم الاطباء). داپرزه. (جهانگیری). دالوژه. (شعوری). کاسکنه. طیرغله. مرغی است کوچک و جهنده که عرب صعوه گویندش و بعضی گویند نوعی از وطواط است و بعربی وصع خوانند (برهان). وصع. دخل. (از منتهی الارب). ابن تمره. (لغت نامه). وصعه. (زمخشری) ، فراشتروک را نیز گویند. (از برهان). پرستو. پرستوک. (ناظم الاطباء). خطاف. جنسی از فراشتروک. (شرفنامه). صاحب آنندراج آرد: دالبزه و دالبوز و دالبوزه هر سه نام یک مرغ است که باندک تفاوتی در برهان سه جا بیک عبارت مکرر کرده و آن نوعی از وطواط است و پرستوک، و پرستوک اصح است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از از بنه
تصویر از بنه
اص از اصل از بن
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که هر سال او از سال گذشته بهتر است (یا بهتر خواهد بود تفاء لا)، نامی از نامهای مردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دالبزه
تصویر دالبزه
پرستو، نوعی از وطواط
فرهنگ لغت هوشیار
نقش گل در جامه و غیره، بطور مطلق نقش و نگار بر روی کاغذ و جامه و پارچه های ابریشمین و امثال آن باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دالبزه
تصویر دالبزه
((زِ))
پرستو، دالبوز
فرهنگ فارسی معین
تاب خورده
فرهنگ گویش مازندرانی
بید زده
فرهنگ گویش مازندرانی
لب و لوچه
فرهنگ گویش مازندرانی
گشوده شده
فرهنگ گویش مازندرانی
از میان رفتن نژاد کسی، نفرینی است
فرهنگ گویش مازندرانی
به جنگلی، درختی است با نام علمی obonga cydonia
فرهنگ گویش مازندرانی
دیو زده، جن زده
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که موهای سرش سیخ باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
جن زده
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در دره ی دلیر چالوس، مرتعی از توابع دهستان کوهستان غرب کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
خورده، چشیده، دهن زده
فرهنگ گویش مازندرانی
اخم کرده
فرهنگ گویش مازندرانی
بورانی
فرهنگ گویش مازندرانی
در مقام تهدید و خط و نشان کشیدن، کاری را توجیه نمودن، این دست آن دست کردن، سرداوندن
فرهنگ گویش مازندرانی
برق ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
غلات آفت زده
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره، چاک خورده
فرهنگ گویش مازندرانی
دست پاچه
فرهنگ گویش مازندرانی
آتشی که توسط خاکستر پوشانده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
دل زده
فرهنگ گویش مازندرانی
غذاهایی که از چاشنی دلال در آن استفاده شده باشد (دلال یا دلار
فرهنگ گویش مازندرانی
غذای ترشیده و فاسده شده
فرهنگ گویش مازندرانی